روزگارکودکی برنگردد دریغا
وقتایی هست که دلت تنگ روزای کودکیت میشه،روزایی که وقتی به دوستت میگفتی قهرم تاقیامت! اماقیامتت چنددقیقه بعدش بود؛روزایی که روی نیمکت های چوبی مجبوربودی 3نفری بشینی ووقت امتحان املاء نفروسط بایدپایین می نشست.جامدادی هاشکلای خوشگلی داشتن بعضیاشون شبیه مداد،بعضی هام شبیه ماشین بود وهرکی که ازاونا داشت کلی برابقیه کلاس میذاش،،بعدشم که تراش های چرخی مدشد که دیگه هرکی اونو داشت،بایدبهش کلی اصرارمیکردی وخوراکی میدادی تا بهت فقط نشونش بده.آخ اون روزی که معلم بهت میگف:فلانی ازفرداتومبصرکلاسی!چه ذوقی میکردی وتودلت داشتی آماده میشدی که تلافی اون روزایی که فلانی اسمتونوشته بودباکوچکترین حرکتش سرش دربیاری،،روزایی که درس نخونده میرفتی سرکلاس،همش سرتومیدزدیدی که معلم نبینتت وصدات نکنه پای تخته،امابجاش، روزایی که خونده بودی مدام دستتو بالا میگرفتی ومیخواستی جواب هرسوالیو که معلم میپرسید،بدی.اصلا نمیدونستی دروغ چیه،دوست داشتن آدم بزرگا چه جوریه واصلنم نمیخواستی یاد بگیری. تنهای که اصلا مفهومی نداشت اما حالا بزرگ شدی،خانم/آقاشدی واس خودت!میدونی دروغ چیه،بازی بادل آدمای دیگه رابلدشدی،دورزدن دوستات، تیکه انداختن به استادیادانشجوهای دیگه واس اینکه خودتونشون بدی،پیچوندن مامان وباباو…سرت همش توگوشیته چیزی که توبچگی هات تصورشم نمیکردی،حالا تلگرام داری،اینستا وهزارتاازاین شبکه های مجازی! تنهایی روخوب میفهمی ،قهرکنی تاطرف نیادمنت کشی یادت نمیره کارش ،حتی اگرخودت مقصرباشی محاله پیشقدم بشی،آخه میترسی غرورت بشکنه!روزای خوب کودکی مادهه هفتادیا بااینکه بهتراز دهه های قبلمون بود،اماشیرینی های خاص خودشوداشت.حیف روزای رفته بااینکه امکانات الانو نداشت،اما خیلی باحال بود،دلم تنگ اون روزاس،،«روزگارکودکی برنگردد دریغا».