ساحل آرامش

شاید در بهشت بشناسمت!

ارسال شده در 21 اسفند 1400 توسط رهگذر در بدون موضوع

این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه تلویزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه تلویزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم. در مرحله اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود. در مرحله دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود. در مرحله سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود.
در مرحله چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آن‌ها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت!
سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او در حالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم. او گفت: می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!

نظر دهید »

#دلانه

ارسال شده در 20 اسفند 1400 توسط رهگذر در بدون موضوع

​

هر که پرسید چه دارد مگر از دار جهان؟

همۀ دار و ندارم بنویسید اباعبدالله…

‌السلام علیک یا اباعبدالله

نظر دهید »

حکایتی زیبا از شفاعت جوان توسط امام حسین (ع)

ارسال شده در 19 اسفند 1400 توسط رهگذر در بدون موضوع

حکایتی زیبا از شفاعت جوان توسط امام حسین (ع)
حاجی می‌گفتند: تو محله ما یه جوانی بود، این جوان گنهکار بود، اهل فسق و فجور بود، اما یه عادت داشت که ملکه ذهنش شده بود، مادرش بهش گفته بود: شیرم رو حلالت نمی‌کنم، باید هرجا رفتی دیدی یه پرچم زدند روش نوشته یا حسین، باید بری جلو پرچم عرض ادب کنی و به احترامش دستت رو روی سینه بذاری، و سلام بدی پسر جوان دیگه عادتش شده بود، هم هر جایی می‌رفت می‌دید یه پرچم یا حسین زدند دستش رو می‌گذاشت روی سینه می‌گفت: السلام علیک یا اباعبدالله. میرزا اسماعیل دولابی می‌گفت: این جوان از دنیا رفت، می‌گه: دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می‌برندش سمت عذاب، یه مرتبه توی اون تاریکی و تو اون وانفسا دید خیمه‌ای وسط بیابونه، نور سبزش همه بیابون رو روشن کرده، اومد جلو.
آقای دولابی می‌گه: چون هرکاری توی دنیا بکنی و ملکه‌ات بشه، توی قیامت هم همون کارو می‌کنی. جوان تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین. به ملکه‌های عذاب گفت: یه دقیقه دستام رو باز کنید، گفتند: چرا؟ گفت: من عادت دارم، هر جا ببینم بگم یا حسین، منم دستم رو روی سینه‌ام می‌ذارم و سلام می‌دم دستش رو روی سینه‌اش گذاشت، تا گفت: السلام علیک یا اباعبدالله، دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد، اومد جلو ملکه‌های عذاب به احترامش عقب وایستادند، حضرت گفت: بدید پرونده‌اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم کردند، حضرت پرونده رو باز کرد، یه سری به علامت تأسف تکون داد. یه نگاه به جوان کرد گفت: تو چرا؟ تو که مارو دوست داری چرا؟ و جوان شروع گرد گریه کردن. آقای دولابی می‌گفت آی جوان مواظب باش پرونده‌ات دست اربابت می‌اُفته، آقات به جای تو خجالت نکشه، زشته، آدم کاری بکنه آقاش سر تکون بده.
نکته بعدی اینه که همین گریه‌های شماست که یه قطره‌اش آتیش جهنم رو خاموش می‌کنه، این‌ها تعارف نیست این‌ها کلام معصومه، برید توی کامل‌الزیارات بخونید. در ادامه می‌گه: حضرت یه نگاهی به پرونده کرد، پرونده رو زیر بغلش گذاشت، دو سه قدم با این جوان راه رفت، بعد برگشت پرونده رو داد به ملکه‌های عذاب، ملکه‌های عذاب پرونده رو باز کردند، دیدند نوشته: بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین. یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفرلِنا بحَقِّ الحُسَین علیه السلام. امام حسین شفاعت جوان را پیش خدا کرد و تمام گناهانش بخشیده شد.

نظر دهید »

امام زمانمان را ناظر بر اعمال خود ببینیم...   

ارسال شده در 18 اسفند 1400 توسط رهگذر در بدون موضوع


​امام زمانمان را ناظر بر اعمال خود ببینیم…  

 

?گاهی اوقات یک مهمان برای ما می‌آید؛خیلی کنترل می‌کنیم، مؤدب و با احترام می‌شویم، هر کاری را انجام نمی‌دهیم، هر حرفی را نمی‌زنیم و حتی صدایمان را بلند نمی‌کنیم. 
⁉️خب چه فرقی دارد، #امام_زمان ارواحنافداه همیشه با ماست.
? «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» (توبه/١٠۵) هر عملی که شما انجام می‌دهید، خدا، پیغمبر و امام زمان ارواحنافداه دارند می‌بینند. 
?حالا ما حضورشان را حس نمی‌کنیم دلیل بر این نیست که حضور ندارند و ما تنها هستیم. نه، آنها با ما هستند و دارند می‌بینند. 
?مثلا شما در یک مکانی قرار بگیرید که دوربین داشته باشد. خیلی خودتان را کنترل و رعایت می‌کنید. 

?فکر کنید دوربین الهی، چشم امام زمانتان که عین‌ اللّه است، دارد شما را می‌بیند و بالای سر شماست. 
?چقدر اعمال شما شکل و رنگ و بوی امام زمان ارواحنافداه می‌گیرد.

 چقدر شما را از نظر ایمان بالا می‌آورد.

و ان‌شاءاللّه برای ظهور امام زمان ارواحنافداه آماده می‌شوید و جزو یاران صدیق و وفادار امام زمان ارواحنافداه قرار می‌گیرید.
? حاج آقا زعفری زاده

نظر دهید »

چادر یعنی چی؟

ارسال شده در 17 اسفند 1400 توسط رهگذر در بدون موضوع

​مخفف چادر میدونی چیه؟

چهــــره آسمانـــــی دختـــــر رسول الله (ص)

خواهرم…

آره با توام!

جنگ هنوز ادامه داره . . .

فقط اینبار تویی ک خط.مقدم.جبهه ای . . .

یه وقت ,,,,,شرمنده.ی.باکری.ها.و.همت.ها نشی . . .

نمیخواد خون بدی!

نمیخواد جون بدی!

چادرت رو سفت بچسب!!

همین!

یا.علی …

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 26
 خانه
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ساحل آرامش

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • محبوب دیگران شوید
  • متفرقه
  • تلنگر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان